نفس ما نرگس و فاطمه و سمانه و معصومه و الناز می شن نفس ما!!! سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : سمانه
روز اول دانشگاه ، ریاضی عمومی1 داشتم با استاد(م.م).اگه بخوام راستشو بگم یه کم استرس داشتم وقتی رفتم سر کلاس، ردیف اول روی دسته صندلی تکی، رو به کلاس نشستم و شروع کردم با بغل دستیم حرف زدن و کم کم شروع کردیم به خوش و بش و شوخی و خنده خلاصه من و الهام هی حرف می زدیم و سعی می کردیم بچه ها رو هم تو بحثمون وارد کنیم اما تقریبا همه کلاس ساکت بودن و به حرفای ما گوش می دادن نرگس و معصومه هم پیش هم نشسته بودن البته اون موقع هنوز نمی شناختمشون.معصومه بعدها بهم گفت اون روز من خیلی ازت ترسیده بودم آخه خیلی لات و خشن بعد از 20 دقیقه الافی یکی اومد گفت که استاد نیومده و برید تو آمفی تیاتر برای جشن ورودی های جدید ما هم به شدت ضد حال خوردیم(برعکس همیشه ،آخه ترم اولی بودیم دیگه اومده بودیم برای کسب علم نظرات شما عزیزان:
من که بالاخره نفهمیدم اون نفر پنجم کی بود ولی به هرحال امیدوارم دوستیتون روز به روز محکم تر بشه و همگی با هم موفق باشید.
یاحق پاسخ:نفر پنجم النازه که هنوز تو لیست نویسنده ها وارد نشده،اما به زودی میشه.(سمانه) خیلی ممنونونم از اومدنت. عمو نارنجی
![]() ساعت19:00---17 آبان 1391
عجب!
این آبجی سمانه تازه توی دانشگاه سر براه شده :دی پاسخ:از کجا می دونی سر به راه شدم :دی(آبجی سمانه) الهام
![]() ساعت18:47---17 آبان 1391
الان این الهام که گفتی کیه؟؟ کیهههه؟؟ کیههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:با اجازت شمایی دیگه رفییییییق پاسخ:(سمانه)
سلام وبتون خوبه....
خيلي خوشحال ميشم به من هم سر بزنيدوونظربدين..............؟ پاسخ:ممنون چشم حتما(سمانه)
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها |
|||||
![]() |